آرزو


پاییزانه

شعر و ادبیات

گاهی آرزو می کنم کاش الان و اینجا نبودم... حاضر به هر جایی تبعید شم... به هر جایی جز این جا و این آدمها....

یه آن فکر می کنم چند نفر رو که حس می کنم هر جا که باشم، باید باشند رو بردارم و از اینجا و الان دور شم... اما بعد می گم نه .... هیچ کس، هیچ کس نباشه، حتی خودمم نباشم، برم و همه ی خاطره ها رو عین یه لباس قدیمی از تن ام بکنم و بگذارم همین جا بمونه!

آخ که چقدر تنهایی گاهی اوقات خوبه.... یه تنهایی که تا مغز استوخنت رو بسوزونه! کاش دنیا قد «ای کاش»های من عجیب مهربون بود....!

هر کی این حال منو می بینه یه سدوال عجیب و تکراری ازم می پرسه! دیوونه شدی؟؟ نمی دونم کجای این آرامش نشون دهنده ی دیوونگیه؟؟!!!!

خوب من دلم آسمون آبی می خواد، شبهای مهتابی می خواد و تا به آسمون نگاه نکنی نمی فهمی آبیه یا صورتی!!

حا کسی رو دارم که با پای پیاده داشته می دویده دنبال یه اتوبوسی که در حال حرکت بوده، اتوبوسه حرکت می کنه و اینم دنبالش، بعد یه مدت دویدن وقتی از جون افتاده اتوبوس نگه میداره، خودشو می رسونه به اتوبوس و می بینه مسیر و مقصد اتوبوس هیچ ربطی به خودش و راهش نداره....

حالا فکرهای متفاوتی می تونه تو مغزش چرخ بزنه:

کجا بره و چیکار کنه؟! چطوری دوباره راهی رو که اومده رو برگرده؟!

آیا اتوبوسی خواهد بود که اینو برسونه به مقصد و یه سئوال و یه ای کاش: مگه چی تو مقصد منتظرشه که این همه بی تابش کرده؟!

چیزی به عنوان جواب تو مغزت نیست... سفیدی مطلق و یه لحظه سکوت و یه ای کاش: ای کاش با همین اتوبوس رفته بودم!

مقصد هرجایی می تونه باشه، می دونم حرفم منطق نداره اما برای حال الان من واقعیت که داره!!!

نویسنده: مینا یوسف نژاد



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در شنبه 25 آذر 1391برچسب:,ساعت 9:3 توسط راضیه سادات پیام| |


Power By: LoxBlog.Com