پاییز......


پاییزانه

شعر و ادبیات

پاییز تموم شد و از خونه ی ما رفت! هر جند که برف با اومدنش، یکهفته بود اصرار داشت زودتر از پاییز دل بکنیم! اما مگر می شود؟!!! اینقدر عاشق باشی و اینقدر راحت دل بکنی!!!!

جشن یلدا را درست شبی که طولانی است و فقط به ما می گوید عمر شب دراز هم کوتاه است، درست لحظه ی جدایی ما از پاییز، انتخاب کرده اند!!!

شاید اینطور می خواهند به پاییز بگویند، برو به سلامت، ما شادیم و خندان! برو و تو هم راحت باش! دلتنگ روزهای جدایی نباش!!! اما مگر می شود؟!!!

انگار عروسی است که به حجله می رود، پاییز از خانه ی ما می رود، جشن و شادی بابت عروسی و بغضی پنهان بابت رفتن عروس به خانه ی شوهر!!!

عجب شروع شور انگیزی و عجب پایان غم انگیزی!!!!!



نظرات شما عزیزان:

مريم
ساعت9:11---3 دی 1391
من آن گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی آبی ولی با منت و خواری پی شبنم نمی گردم.

من اون خاکم به زیر پا ولی مغرور مغرورم به تاریکی منم تاریک ولی پر نور پر نورم

اگه گلبرگ بی آبم به شبنم رو نمیارم

اگه تشنه تو خورشیدم به سایه تن نمی کارم

من اون دردم که هر جایی پی مرحم نمی گرده

...چه غم دارم اگر دنیا به کام من نمی چرخه

من اون عشقم که با هرکس سر سفره نمی شینه

من اون شوقم که اشکامو به جز محرم نمی بینه

اگه من ساقه ی خشکم به دریا دل نمی بندم

اگه بارون پربارم به صحرا دل نمی بندم




نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در شنبه 2 دی 1391برچسب:,ساعت 8:58 توسط راضیه سادات پیام| |


Power By: LoxBlog.Com