وعده...


پاییزانه

شعر و ادبیات

هزار بار به خودت وعده می دهی... اینبار دیگر نه!
هزار بار، وقتی غرورت را شکستی، به تکه های دلت گوشزد می کنی، اینبار به حرفت گوش نمی کنم... اینبار قد علم می کنم در برابرت!
همین که وقت عمل رسید، وا می روی!!!!!
تو طاقت ایستادن در برابر همه ی زندگی ات را نداری!
تمام زندگی ات که هیچ گاه به میل تو نبود، اما تو تمام تلاشت را می کنی تا با او راه بیایی... نه نمی گویی، نمی توانی که بگویی! دلت باز می لرزد، باز عقلت طغیان می کند و این تویی که باز سرکوبش می کنی!
... نتیجه همان می شود که بود... اشک!!
باز تمام زندگی در برابرت ایستاده! باز خواهشی کردی و او دوباره مثل تازگیها، رد کرد...
به خودت وعده می دهی اینبار به حرفش گوش نمی دهم...
اما...
دل اگر حرف سرش می شد، نامش دیگر دل نبود!!!!
«راضیه سادات پیام - 23 اسفند 1391»



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:,ساعت 12:33 توسط راضیه سادات پیام| |


Power By: LoxBlog.Com