پاییزانه

شعر و ادبیات

توی مسیر اداره به خونه، همیشه روی پنجره های خونه های یه قسمتی از مسیر، عکس 1 مسجد با 2 تا گلدسته طلایی رنگ رو می دیدم. توی خیالم همیشه تصور می کردم اون ور جاده، به تعداد هر خونه یه مسجد با 2 تا گلدسته ی طلایی وجود داره و چقدر تو خیالم به این فکر می کردم که مردم اون سمت جاده باید عاشق مسجد باشند و هر تیکه از زمین رو خونه ای علم کردن برای خدا، تا اینکه یه روز سرمو چرخوندم و دیدم، اون سمت جاده فقط یک مسجد هست و فهمیدم که توی دل هر خونه ی این سمت جاده یه مسجد هست با گلدسته های طلایی رنگ! فهمیدم مردم این سمت جاده دلهاشونو اجاردخ به ظرط تملیک دادن دست خدا و مطمئن شدم، همین آدمها به قدرت معجزه توی بالهای قاصدک ایمان دارند!!!!!
راضیه سادات پیام - 30 فروردین



نظرات شما عزیزان:

علی
ساعت20:04---3 خرداد 1392
افرین بجـــا بود

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در شنبه 7 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 10:11 توسط راضیه سادات پیام| |


Power By: LoxBlog.Com