پاییزانه
شعر و ادبیات
بگذار ببارد، بي امان به روي تك تك برگهاي دلتنگي من... بگذار ببارد و بشورد تمام دردهاي ريخته در كوچه باغ قلبم را... بگذار ببارد و خيس كند تن خسته و رنجور اين درخت تنهاي كوچه را.... باران را مي گويم! بگذار ببارد و ببارد و ببارد... بگذار طبيعت، سمفوني زندگاني را به زيباترين شكل اجرا كند... حيف نيست باران را از پشت پنجره تماشا كنيم؟ دستت را در دستم بگذار و با من زير باران بيا! تو هم جزئي از اين سمفوني شو! خيس خيس خيس خاطرات شو! بگذار باران ببارد.... «راضيه سادات پيام»
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |