پاییزانه

شعر و ادبیات

تا سن ۷سالگی فکر می کردم اگه اذیت کنم لولو میاد منو می خوره.
۸سالگی فکر می کردم یه کلاغی وجود داره که خبرها رو برای مامانم میبره
۹سالگی فکر می کردم اگه یه کاری کنم که خدا بدش بیاد خدا سنگم می کنه
۱۰سالگی فکر می کردم دخترها رو مامانا به دنیا میارن پسرها رو بابا ها.
۱۱سالگی فکر می کردم مامانا دعا میکنن خدا بچه میده بهشون.
۱۲سالگی فکر می کردم خانم مجری برنامه کودک از تو تلویزیون مارو میبینه .
۱۴سالگی فکر می کردم خارج یه جایی نزدیک آلمانه.
۱۶سالگی فکر می کردم کرم دندون وجود داره
۱۷سالگی فکر می کردم روزنامه ای به اسم کثرالانتشار وجود داره.
۱۸سالگی فکر می کردم حضرت عباس برادر حضرت ابوالفضل بوده
۱۹سالگی فکر می کردم اگه پولهامو چند بار بشمرم کم میشه
۲۰سالگی فکر می کردم کشوری به اسم یوگوسلاواکی وجود داره
تو سن ۲۱سالگی دیگه فکر کردنو بیخیال شدم



نظرات شما عزیزان:

مهدی
ساعت15:29---16 آذر 1391
سلام دوست عزیز وبلاگت عالیه مطالبه خوبی داری خوش حال می شوم اگه به وبلاگ من هم سری بزنی واگه دوست داشتی نظر هم بذاری اگه از وبلاگم خوشد اومد میتونیم با هم تبادل لینگ کنیم منتظر حضور گرمت هستم [گل]

ادرس وبلاگ
xn--mahde-zdho6d64dca89a.LoxBlog.Com


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در یک شنبه 12 آذر 1391برچسب:,ساعت 9:1 توسط راضیه سادات پیام| |


Power By: LoxBlog.Com